همیشه در قلب منی
آرزو داشتم روزی در قلب من باشی...
تا اینکه در پشت کوچه ی محله چشمانت در چمانم درخشید...
آنجا فهمیدم عشق چیست....معشوق کیست...؟
آمدم در چند قدمی ات قرار گرفتم و با دست و پای لرزان به تو گفتم:
دوستت دارم
ولی افسوس که مرا کنار زدی و برگشتی...
و من باز برگشتم و دوباره سلام کردم..
تا اینکه توانستم تو را در آغوش بگیرم...
و احساس دروغم را بر ملا سازم...آری
همیشه در قلب منی
[ یادداشت ثابت - جمعه 91/10/23 ] [ 12:40 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ]
نظر